سلام

میخوام مثل جلال آل احمد نوشته رو بی مقدمه و غافلگیرانه آغاز کنم.

چهارشنبه عصر یکی از بچه ها اس ام اس داد که پنج شنبه ساعت ۱۱ جلوی سازمان آموزش و پرورش تظاهرات کنیم که چرا سوالا سخت بوده!؟

اولش من جدی نگرفتم و گفتم چه فایده؟گیریم سوالا هم سخت بوده و بخوان به همه یه نمره اضاف کنن.باز چه فرقی میکنه؟همه دوباره مثل هم میشن!

خلاصه فرداش رسید.بعد امتحان شیمی میخواستیم بریم تو خیابونا ...چرخ بزنیم که بچه های طه و علوم پزشکی و دستغیبو دیدیم که دارن میرن تظاهرات.ما هم گفتیم بریم.روی هم ۲۰ تا ۳۰ نفر بودیم.با این جمعیت که نمیشد نه تاکسی گرفت نه اتوبوس سوار شد.خلاصه تقسیم شدیم.۶ تامون با ماشین یکی از بچه ها رفتن.۵ تامون تاکسی گرفتن.k تامون با اتوبوس رفتن و n-k-۱۱ تامون پیاده رفتن.من جزو اون ۵ تایی بودم که با تاکسی رفتن.

به هر حال رسیدیم جلوی سازمان.۲۰۰۰ تا پسر و به همین تعداد و شاید هم بیشتر دختر بودن.همه شروع کردن به شعار دادن.حتی شعار های بی ربط هم میدادن مثل توپ تانک ... .بین این جمعیت معلوم بود که دخترا برای امتحان نهایی اومدن و ۹۰٪ پسرا هدف خودشونو داشتن.اولش که مثل نماز جمعه دخترا یه ور بودن پسرا یه ور.کم کم مرزا برداشته شد و درد و دل های بچه ها واسه همدیگه شروع شد.از اون بالا  رییس آموزش متوسطه استان هم داشت سخنرانی میکرد که هیچ کس نمیفهمید که چی میگفت!ما هم نمیفهمیدیم.فقط همه با هم شعار میدادیم که :"دروغه!....دروغه....!"دو سه تا از دخترا اومدن پیش دوستم و من.می گفتن که امتحان سخت بود و عدالت نبود و راضی نبودیم و خراب کردیم و... .من هم که از درون حرفای اونو شرّروورّی بیشتر نمیدونستم.گاهی وقتی سرم رو به نشانه همدردی تکون میدادم.

صدایی شنیدیم.خیال کردیم از پشت بلندگوهه.بعدا که نگاه کردیم دیدیم یه دختری در فاصله ۴۰ متری ما داره گریه میکنه!!!رفتیم پیشش. به سختی حرف میزد.هق هق کنان میگفت که من از اول ابتدایی نمره هام ۱۹ به بالا بوده اما امسال خراب کردم.دیگه هیچ گهی نمیشم(این قسمت را به خاطر تاثیرگذاری بیشتر خودم اضافه کردم).من که از درون داشتم به این دختر به دید حقارت مینگریستم.به نظر من کرامت نفس این خانم از دختری که خودشو میفروشه پایین تره .چون اونکه خودشه میفروشه اگه نفروشه از گشنگی میمیره اما این دختر اگه ۲۰ نگیره میمیره!

۱۰ -۲۰ تا پلیس ضد شورش اونجا بود و برای اینکه بچه ها رو متفرق کنه ازمون فیلم میگرفت که یعنی میخواد شناسایی کنه ولی فقط واسه ترسوندن بود.دو تا از پسرا هم با هم دعواشون بود که پلیسا ریختن رو سرشون و دستگیرشون کردن.همه شعار میدادن که :"ولش کن...ولش کن..."که آخر جلوی این همه جمعیت کم نیووردنو بردنشون کلانتری.

یه صحنه ی جالب هم که دلم نمیاد نگم اینجا بود که من و بچه ها کنار پلیسها وایساده بودیم که یکی از پلیسا(لعنة الله علیه و آبائه)گفت که تا ۳ میشمارم اگه نرفتین با باتوم میزنمتون!ما هم رفتیم.۱۰ دقیقه بعد ۳ تا دختر رفتن پیش اونا.رفتن و سوار موتور پلیسا شدن و با پلیسا عکس میگرفتن و پلیس هم با لبخند از اونا استقبال میکرد!!!

خلاصه تظاهرات باحالی بود.تصور کنید که توی مدارس ایران که دخترا و پسرا جدا هستن جمع شدن اونا کنار هم با هماهنگی خودشون چه فضایی رو ایجاد میکنه.

خلاصه تظاهرات تموم شد و ما رفتیم خونه.سر امتحان زبان یه فرمی به همه دادن که اعتراضتون رو نسبت به امتحانا بنویسین تا پیگیری بشه.این به احتمال زیاد همون قولی بوده که رییس معاونت آموزش متوسطه به بچه ها داده بود و ما نمیشنیدیم و میگفتیم"دروغه...دروغه"

فکر کنم با این تظاهراتی که ما در دوران دبیرستان راه انداختیم.توی دوران دانشگاهمون یه انقلاب دیگه تو این مملکت داشته باشیم!!!